خب ما هم اونموقع ها یکم به خودمون توجه کردیم و منتظر شدیم زنانگی پیدا بشه که خب نشد، بعدشم که حوصله مون سر رفت و بیخیال ماجرا شدیم تا این پست بانو ویولت که یهو انگار داغ من تازه شد و کلا این شد سوال ذهنی من، که این زنانگی اصلا چی هست حالا ؟ اگه من قراره دنبال چیزی بگردم توی خودم ، این چیه خب؟
بحث های خوبی توی ویلاگ ویولت شد ، همچنین کامنت های هم اینجا دوستان نوشتن که کمک خوبی به شروع یه چیزی بود. در نهایت من این پست آخر ویولت رو دوست دارم :
"زنانگي يعني.
"هيچ مردي تا بحال نخواسته شريک زندگي من باشه..."
چون اگر مردي بخواهد با تو شريک شود،بايد زندگي را با تو شريک شود. شراکت. به معناي شراکت. همه ي زندگي را. همه ي تن را. همه ي قلب را. نه اين که زني را به زني گرفتن با لفظ (زن من) مثل شلوار من،صندلي من، برده ي من.
زنانگي يعني اين تنهايي پر از غرور. يعني اين نگاه تنهاي بزرگي که تو داري... "
زنانگي يعني
"اگر با ؟؟؟ باشم هم موقتي است..جديدا نمي توانم کسي را تحمل کنم. همه به نظرم کوچکند... خوب نيستند..."
.يعني اگر ديداري بودو ميلي بودو کششي يا حتي کنجکاوي. فرار نکردن. يعني اينطور زلال و روشن و معصوم و ساده، پاسخ گفتن به نداي خواهش زنانگي.. که جز کوچکي از اين زنانگي غريزه ست. که جز محترمي است.
زنانگي يعني پنهان نکردن بوسه ها و آغوشها در پي مصلحت ها.
حالا مصلحت به هر اسمي..عفت،دين،حيا،گند، کثافت، استثمار مردانه.
همه اش يکي است.
مصلحت چيز مردانه ايست.
ذهن مردانه است که هر چيز را سر جايش مي تواند تصور کند. بوسه را در کوچه ي بن بست.. آغوش را در تخت خواب.
زنانگي يعني بوسه وقتي ميل به بوسه هست.
زنانگي يعني آغوش وقتي شوق هم اغوشي هست.
زنانگي يعني به همين شفافي بودن.
زنانگي يعني
"همه دوست دارند من رو. اما همه از دور دوست دارند! هيچکس خودش نزديک نمي شود. آلوده اش نمي شود."
آلوده ي زنانگي شدن، بزرگي روح مي خواهد. و خيلي چيزهاي ديگر که من نمي دانم چون زن نيستم..
زنانگي يعني اين دوست داشتن همه تو را از دور..
توی وبلاگ ویولت در این رابطه به اندازه کافی حرف زده شده. اما من یه حرف دیگه هم دارم، برای دوستهایی که می گن نمی شه تعریفش کرد، یه مسئله فردیه، احساسات رو نمی شه بیان کرد. دوستان، این کارها رو نکنین لطفا!
بیاین درباره این مسئلهء انقدر فردی و شخصی و احساسی حرف بزنیم. اون چیزی که تو ذهن توی نوعیه و می گی این نظر منه، اون رو بریزید بیرون تا من نوعی که اینور ماجرا هستم بشنومش. بیا لطفا یه کار غیر ممکن رو انجام بده: اون احساس رو تعریف کن، اون لطافت رو اون ملایمت رو. اون مسئله بدیهی رو دوباره توضیح بده، حتی اگه خیلی سخته، بیا یه تلاش دست و پاشکسته هم که شده برای بیانش انجام بده.
می دونی چرا؟ چون به اندازه کافی توی جامعه ما همه چیز پنهان و پوشیده و در لفافه هست، همه چیز گنگ هست، همه چیز روتوی کلمه های قلنبه سلنبه قایم کردن که نشه بهش فکر کرد، نشه لمسش کرد، نشه فهمیدش . ترسناکش کردن به اندازه کافی که نشه رفت سراغش تا مدتها!
خیلی از این بدیهیات به خاطر بد بودنش به خاطر ترسناک بودنش به خاطر ضعیف کردنش، گفته نشده، آموزش داده نشده، سرکوب شده و حتی خفه شده! پس نیاین برای من از این حرف بزنید که نمی شه تعریفش کرد، اینکه از هر فردی به فرد دیگه متفاوته. این به درد منی که شاید هیچی ازش نمی دونم نمی خوره. من می خوام بفهمم و یکی از راههای فهمیدن، شنیدنه( البته اینجا می شه خوندن)
پس لطفا شماهایی که می دونید و می تونید حرف بزنید، حرف بزنید.
بگید به نظرتون زنانگی یعنی لبخند شیرینی که یهو در جواب جوک شما رو لبهای طرف ظاهر می شه
یا زنانگی یعنی اینکه می دونه چه جور با دوتا خط چشم و سایه صورت خوشگل و درخشانی درست کردن
یا زنانگی یعنی دستاش احساس آرامش بخشی بهت بده
( نمی دونم اینا درسته یا نه ، پس بگید)
انقدر نگید که نمی شه گفتش. اگه چیزی رو می دونی چیه، می تونی دربارش حرف بزنی. اگه نمی تونی دربارش حرف بزنی یا بنویسی یعنی نمی دونی چیه.
دیشب یکی ازم پرسید خب حالا مردانگی یعنی چی؟ یه چندتا کلمه براش ردیف کردم یعنی مهربون بودن یعنی ساپورت خوب بودن. اون فهمید منم فهمیدم که دارم چرت می گم. نمی دونستم یعنی چی، گنگ بود. می دونی چرا؟ چون نمی دونم واقعا مردانگی یعنی چی ! نه اینکه تعریف نداره ها، داره! من بلدش نیستم . و اینطوریه که نمی تونم اونی که می خوام رو پیدا کنم نه تو خودم نه تو یکی دیگه چون نمی دونم دارم دنبال چی می گردم!
پس بیاین حرف بزنیم حتی اگه اولش سخته، باید حرف زد و حرف زد و حرف زد تا بفهمیم!
به امید فهمیدن و حرف زدن D:
پ. ن: البته اینم بگم چون من گارفیلدم به جای اینکه برم کتاب بخونم ، میام از شما نظر می خوام، هم راحتتره هم واقعی تره. پس پیشنهادهای مطالعاتی ندین، حرف بزن!