هروز صبح در مسیر رفتنم به سرکار، باید توی یکی از میدون های مهم شهر تاکسی ام رو عوض کنم. با اینکه تاکسی به سمت اون مسیری که من می خوام تو اون ساعت زیاده اما چون من دنبال تاکسی هستم که صندلی کنار راننده اش خالی باشه تا با آرامش بیشتری این راه رو طی کنم، همیشه یه 5-6 دقیقه ای معطل می شم. اما دیروز صبح خیلی سریع یه تاکسی نارنجی کنارپام ترمز زد و منم جلو سوار شدم. در این حین که تاکسی وایساده بود تا چند تا مسافر دیگه رو سوار کنه چشمم به جمله روی صندوق برق وسط میدون افتاد:
"مردان ایرانی به غیرتشان معروفند، چگونه این مردان عریانی ناموسشان را تاب می آورند غیرت آنها کجا رفته؟!"
وقتی خوندنم تموم شد، تاکسی حرکت کرده بود و من به این فکر می کردم که چرا این شجاعت رو ندارم که برم وکنارش بنویسم، کثافت!
تاکسی توی ترافیک پایین میدون وایساده بود که چشمم به یکی از این ناموسهای کارمند با ظاهر خوب افتاد، روپوش و شلوار جین ستی پوشیده بود و چتری های زردش از زیر مقنعه اش زده بود بیرون. اونورتر یکی دیگه با یه روپوش کوتاه نازک و شالی که با بی خیالی روی سرش انداخته بود و مدل موهای قلنبه روی هواش رو کامل نمی پوشند با صورتی که صبح اول صبحی زیادی زیبا به نظر می یومد، داشت از خیابون رد می شد. در حالیکه جلوترش ناموسی که با حفظ کامل تمامی نکات ایمنی خودش رو خوب پوشنده بود سوار ماشین می شد. با حرکت تاکسی نگاهم از روی تمامی این ناموس های مردان کشورم رد می شد درحالیکه داشتم به کلمه عریانی فکر می کردم به تفاوت معنیش برای این ناموسها و اون صاحب دست نوشته.
تاکسی به سمت پل حرکت می کرد و من هممون رو با هم می دیدم. همه ما هر روز صبح اونجوری که لازمه حفظ غیرت مرد ایرانیه لباس می پوشیم و می ریم تا دوش به دوش مرد ایرانی برای کسب رزق و روزی کار کنیم. تا هم آمار مشارکت زن در اجتماع بالا ببریم و هم نمونه محجوب و مطیعی از پوشیدگی ناموس باشیم. شاید فقط تعداد اندکی از ما توی روزهای گرم تابستون وقتی کولر و پنکه محل کارمون دیگه رمقی برای خنک کردن هوا نداره ، توی دستشویی برای دقیقه ای این حفاظهای ایمنی و در بیاریم و سرو صورتی خنک کنیم و ته ذهنمون فکر کنیم که می شه روزی رو ببینم که بتونم با همین لباس راحت بیام بیرون و برم پشت میزم بشینم، درحالیکه موهام رو دورم ریختم و ازش دارم لذت می برم؟ و بعد توی آیینه کج دستشویی به چهرمون، برای این آرزوهای دست نیافتنی لبخند بزنیم و دوباره پوشش ایمنی رو بزاریم و دنبال کارمون بریم.
همینطور که از تاکسی پیاده می شم و منتظرم تا راننده بقیه پولم رو بده، در یک لحظه وقتی نگاهم به راننده تاکسی افتاد احساس کردم چقدر با تمام وجودم می تونم از همه این مردان کشورم متنفر باشم. در حالیکه دارم مثل همه آدمهای دیگه که عادت ندارن از پل عابر استفاده کنن و از وسط ماشین های سرازیر از پل رد می شن، از وسط خیابون رد می شم. اینبار به تمام این مردان غیور نگاه می کنم. به همه این جنسیت برتری که این جور نامردانه در مقابل این حق کشی سکوت کرده و یا حتی اون رو با برچسب زدن های متعالی تائید هم می کنه. چطور 30 سال تحمل کرده که عزیزترین آدمهای زندگیش، مادرش، خواهرش، دخترش، زنش از مهمترین حق شخصی انسانیش یعنی انتخاب پوشش محروم باشه؟ در واقع نمی دونم می شه از کدوم دسته بیشتر متنفر بود، اون دسته ای که چنین تفکری داره که روی دیوار می نویستش یا اون دسته ای که چنین تفکری نداره اما برای حفظ آرامش خودش برای ترسش از بهم خوردن قواعد اجتماعی اون رو تائید می کنه و ازش پیروی می کنه.
همچنان که سالم مثل همه آدمهای دیگه می رسم به اونور خیابون و تو گوشم صدای یک زن داره فریاد می زنه، ناگهان به این واقعیت متنقاض هم می رسم که با تمام این تفکرات من هنوز هم انسانهایی رو از این جنسیت دوست دارم. و شاید این همون خصوصیت تحسین برانگیز زنانگیه که می تونه در کنار همه بی عدالتیها و ظلم هایی که می شه، بمونه و زندگی کنه و دوست بداره وشرایط رو انجوری که می خواد تغییر بده. با زیبا کردن چهره اش و آرایش موهای جلوش و ترکیب رنگی درست لباسهاش نشون بده که هنوز به زیبا بودن خودش اهمیت می ده و یا با کامل پوشیدن خودش و از دسترس دور نگه داشتنش بگه اونه که تصمیم می گیره و در هر دوحالت هیچ وقت قدرت تنفرش رو به رخ نمی کشه. و فکر کنم به خاطر همینه که جنسیت زن قابل پرستشه و شاید خدا وقتی زن رو آفرید، احسنتش رو به خودش گفت!
"مردان ایرانی به غیرتشان معروفند، چگونه این مردان عریانی ناموسشان را تاب می آورند غیرت آنها کجا رفته؟!"
وقتی خوندنم تموم شد، تاکسی حرکت کرده بود و من به این فکر می کردم که چرا این شجاعت رو ندارم که برم وکنارش بنویسم، کثافت!
تاکسی توی ترافیک پایین میدون وایساده بود که چشمم به یکی از این ناموسهای کارمند با ظاهر خوب افتاد، روپوش و شلوار جین ستی پوشیده بود و چتری های زردش از زیر مقنعه اش زده بود بیرون. اونورتر یکی دیگه با یه روپوش کوتاه نازک و شالی که با بی خیالی روی سرش انداخته بود و مدل موهای قلنبه روی هواش رو کامل نمی پوشند با صورتی که صبح اول صبحی زیادی زیبا به نظر می یومد، داشت از خیابون رد می شد. در حالیکه جلوترش ناموسی که با حفظ کامل تمامی نکات ایمنی خودش رو خوب پوشنده بود سوار ماشین می شد. با حرکت تاکسی نگاهم از روی تمامی این ناموس های مردان کشورم رد می شد درحالیکه داشتم به کلمه عریانی فکر می کردم به تفاوت معنیش برای این ناموسها و اون صاحب دست نوشته.
تاکسی به سمت پل حرکت می کرد و من هممون رو با هم می دیدم. همه ما هر روز صبح اونجوری که لازمه حفظ غیرت مرد ایرانیه لباس می پوشیم و می ریم تا دوش به دوش مرد ایرانی برای کسب رزق و روزی کار کنیم. تا هم آمار مشارکت زن در اجتماع بالا ببریم و هم نمونه محجوب و مطیعی از پوشیدگی ناموس باشیم. شاید فقط تعداد اندکی از ما توی روزهای گرم تابستون وقتی کولر و پنکه محل کارمون دیگه رمقی برای خنک کردن هوا نداره ، توی دستشویی برای دقیقه ای این حفاظهای ایمنی و در بیاریم و سرو صورتی خنک کنیم و ته ذهنمون فکر کنیم که می شه روزی رو ببینم که بتونم با همین لباس راحت بیام بیرون و برم پشت میزم بشینم، درحالیکه موهام رو دورم ریختم و ازش دارم لذت می برم؟ و بعد توی آیینه کج دستشویی به چهرمون، برای این آرزوهای دست نیافتنی لبخند بزنیم و دوباره پوشش ایمنی رو بزاریم و دنبال کارمون بریم.
همینطور که از تاکسی پیاده می شم و منتظرم تا راننده بقیه پولم رو بده، در یک لحظه وقتی نگاهم به راننده تاکسی افتاد احساس کردم چقدر با تمام وجودم می تونم از همه این مردان کشورم متنفر باشم. در حالیکه دارم مثل همه آدمهای دیگه که عادت ندارن از پل عابر استفاده کنن و از وسط ماشین های سرازیر از پل رد می شن، از وسط خیابون رد می شم. اینبار به تمام این مردان غیور نگاه می کنم. به همه این جنسیت برتری که این جور نامردانه در مقابل این حق کشی سکوت کرده و یا حتی اون رو با برچسب زدن های متعالی تائید هم می کنه. چطور 30 سال تحمل کرده که عزیزترین آدمهای زندگیش، مادرش، خواهرش، دخترش، زنش از مهمترین حق شخصی انسانیش یعنی انتخاب پوشش محروم باشه؟ در واقع نمی دونم می شه از کدوم دسته بیشتر متنفر بود، اون دسته ای که چنین تفکری داره که روی دیوار می نویستش یا اون دسته ای که چنین تفکری نداره اما برای حفظ آرامش خودش برای ترسش از بهم خوردن قواعد اجتماعی اون رو تائید می کنه و ازش پیروی می کنه.
همچنان که سالم مثل همه آدمهای دیگه می رسم به اونور خیابون و تو گوشم صدای یک زن داره فریاد می زنه، ناگهان به این واقعیت متنقاض هم می رسم که با تمام این تفکرات من هنوز هم انسانهایی رو از این جنسیت دوست دارم. و شاید این همون خصوصیت تحسین برانگیز زنانگیه که می تونه در کنار همه بی عدالتیها و ظلم هایی که می شه، بمونه و زندگی کنه و دوست بداره وشرایط رو انجوری که می خواد تغییر بده. با زیبا کردن چهره اش و آرایش موهای جلوش و ترکیب رنگی درست لباسهاش نشون بده که هنوز به زیبا بودن خودش اهمیت می ده و یا با کامل پوشیدن خودش و از دسترس دور نگه داشتنش بگه اونه که تصمیم می گیره و در هر دوحالت هیچ وقت قدرت تنفرش رو به رخ نمی کشه. و فکر کنم به خاطر همینه که جنسیت زن قابل پرستشه و شاید خدا وقتی زن رو آفرید، احسنتش رو به خودش گفت!
I got a pocket, got a pocketful of sunshine
I got a love, and I know that it's all mine,oh ,oh oh oh
I got a love, and I know that it's all mine,oh ,oh oh oh
Do what you want, but you're never gonna break me
Sticks and stones are never gonna shake me,oh ,oh oh oh
Take me away, a secret place
A sweet escape,take me away
Take me away to better days
Take me away, a hiding place
I got a pocket, got a pocketful of sunshine
I got a love, and I know that it's all mine,oh ,oh oh oh
Wish that you could, but you ain't gonna own me.
Do anything you can to control me,oh, oh no.
- وقتی دارم اینها رو می نویسم یاد حرفهای جناب روانشناس می یوفتم که می گفت:"هرکسی مسئول کارهای خودشه" یعنی می شه گفت زن ایرانی مسئول وضعیت فعلیه خودشه و خودش باید برای بدست اوردن حقش دفاع کنه. این تفکر درستیه اما در واقعیت نظریه بنیادی تری حکفرماست. اینکه هر جنسیت زنی هر چقدر مستقل و ایستاده در بطن ذهنش دوست داره از طرف یک جنسیت مردی حمایت بشه. (همنطوری که هر مردی دوست داره حمایت کنه) و اینکه حمایت صرفا به معنی داد زدن و دفاع کردن و زدن وقتی که حمله ای صورت می گیره نیست . حمایت یعنی نگاهی که به تو می گه می فهمم که در حقت ظلم می شه ومتاسفم که نمی تونم کاری بکنم که آزادتر انتخاب کنی. حمایت یعنی گفتن جمله ای در آرامش وقتی می ترسی که روسری کوتاه یا روپوش نازک عزیزت براش دردسر درست کنه. یعنی نگفتن جمله "موهاتو بکن تو، بیرون می گیرنت" جوری که انگار گناهی مرتکب شده یا تو روز روشن دزدی کرده و حالا باید اونو از همه مخفی کنه. حمایت یعنی درک زن ایرانی که می تونه زیباترین جهان باشه اما اونرو در کنج اتاقها و پارچه ها مخفی می کنه تا مرد ایرانی که دوستش داره رو نرنجونه و در نهایت حمایت یعنی که جنسیت مرد یادش نره رنجی رو که جنسیت زن می کشه وقتی هر روز حفاظهاش رو تنش می کنه و سر کار می ره!
Sticks and stones are never gonna shake me,oh ,oh oh oh
Take me away, a secret place
A sweet escape,take me away
Take me away to better days
Take me away, a hiding place
I got a pocket, got a pocketful of sunshine
I got a love, and I know that it's all mine,oh ,oh oh oh
Wish that you could, but you ain't gonna own me.
Do anything you can to control me,oh, oh no.
- وقتی دارم اینها رو می نویسم یاد حرفهای جناب روانشناس می یوفتم که می گفت:"هرکسی مسئول کارهای خودشه" یعنی می شه گفت زن ایرانی مسئول وضعیت فعلیه خودشه و خودش باید برای بدست اوردن حقش دفاع کنه. این تفکر درستیه اما در واقعیت نظریه بنیادی تری حکفرماست. اینکه هر جنسیت زنی هر چقدر مستقل و ایستاده در بطن ذهنش دوست داره از طرف یک جنسیت مردی حمایت بشه. (همنطوری که هر مردی دوست داره حمایت کنه) و اینکه حمایت صرفا به معنی داد زدن و دفاع کردن و زدن وقتی که حمله ای صورت می گیره نیست . حمایت یعنی نگاهی که به تو می گه می فهمم که در حقت ظلم می شه ومتاسفم که نمی تونم کاری بکنم که آزادتر انتخاب کنی. حمایت یعنی گفتن جمله ای در آرامش وقتی می ترسی که روسری کوتاه یا روپوش نازک عزیزت براش دردسر درست کنه. یعنی نگفتن جمله "موهاتو بکن تو، بیرون می گیرنت" جوری که انگار گناهی مرتکب شده یا تو روز روشن دزدی کرده و حالا باید اونو از همه مخفی کنه. حمایت یعنی درک زن ایرانی که می تونه زیباترین جهان باشه اما اونرو در کنج اتاقها و پارچه ها مخفی می کنه تا مرد ایرانی که دوستش داره رو نرنجونه و در نهایت حمایت یعنی که جنسیت مرد یادش نره رنجی رو که جنسیت زن می کشه وقتی هر روز حفاظهاش رو تنش می کنه و سر کار می ره!
The sun is on my side and takes me for a ride
I smile up to the sky, I know I'll be all right
I smile up to the sky, I know I'll be all right