۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

That's It

روانشناسم می گه من خدا و خرما و تنبلی رو باهم می خوام
فکر کنم باید پسرک رو که صبح زنگ زده بود تا حال حفره های فضاییم رو بپرسه با خودم می بردم تا شیرفهمش کنه که این خصوصیت ذاتی یه گارفیلده!

من دلم آقای خوشبو می خواد

یکی از این علما گفت، فقط قایقهایی که از طوفان گذشتن می تونن به قایقهای توی طوفان اطمینان بدن که این نیز بگذرد!

همین فعلا

پ.ن: بازم برای فیروزه، ما که نفهمیدیم شما پست پیشین چه کامنتی گذوشته بودین والا آی کیومون نکشید!

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

ضمیر من

بیش از هر زمان دیگه ای به اینجا احتیاج دارم تا اون حفره های سیاه رو پر کنم، شاید هم خالی کنم!

روانشناسم (شاید هم مشاورم، برای من خیلی فرقی ندارن همشون دکترن انگار) تو 20 دقیقه اول، اولین جلسه امون، به نکته ای توی من پی برد که تنها دونفر دیگه توزندگیم بهش پی برده بودن، که از قضا همنام هستن و بیشتر از قضا هردو هم نقش خوب هم نقش بدی تو زندگی من بازی کردن. فکر کنم باسیه همین بود که میشه بهش گفت روانشناسم! یعنی می شه باهاش ادامه داد.

دفعه دیگه می خوام روی تخت چهارزانو بشینم و باهاش حرف بزنم، احساس بهتری بهم می ده، خودش گفت راحت باشم!

شکلاتها و قهوه های فرانسوی چیزهای خوبین، اما از من می شنوین پنیرها شو امتحان نکنین!never ever
یک جفت مسافر کوچولو از مهد فرهنگ و هنر برگشتن به خونه، با یه دنیا تجربه و یه دنیا حرف و یه دنیا بزرگ شدن، دوماه زمان کمی باسیه شنیدن و دیدن و فهمیدن همشون!

...
پ.ن: جدیدا این سه نقطه داره معنای متفاوتی رو پیدا می کنه، یعنی همدیگر رو نمی فهمیم، پس لطفا بسه!
پ.ن: از همین تریبون موفقیت فیروزه رو به خاطر تلاشها و پشتکار بسیاری که از خودش نشون داد تا بتونه اینجا کامنت بزاره، تبریک می گیم. کامنت های شما مایه دلگرمی ماست.

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

Time

موبایلم رو بر می دارم، با چهاربار فشار دادن کیبوردها، 3 بار 7، یکبار 3 ، به اسم مورد نظر می رسم. دگمه سبز رو فشار می دم

گوشی زاخارت قبلیم توی دستمه،بعد از اینکه این خوشگله رو گرفتم این گوشی رو گذوشتم کنار، قبلش چیز جالبی بود اما حالا که به خاطر خراب شدن همین گوشی خَز ،مجبور شدم دوباره ازش استفاده کنم، کیبوردش و صفحه نمایشش اعصابم رو خورد می کنه. خودشم دیگه خوب تو دستم نمی شینه انگار می خواد بهم دهن کجی کنه همش! روش نوشته calling و بعد از چند دقیقه ای ، تبدیل می شه به اون مربع سبز کنار اسمی که گرفتم. از این حرکت خوشم می یاد، صبر کردن باسیه calling وبعد سبز شدن اسم، انگار بهت می گه بفرما شما مجاز هستین !
سه بار زنگ میخوره، یک ، دو ، سه : گوشی تلفن رو برمیداره: بله! (یا شاید هم جانم، شاید هم الو، هرچی فکر می کنم الان یادم نمی یاد که وقتی گوشی رو برمیداره اولین چیزی که می گه چیه) حتی از نحوه برداشتن گوشی هم می شه فهمید که موقع مناسبی نبوده، اولین حرفی که به ذهنم می یاد اینه: "الان کار داری؟ "می گه آره بهت زنگ می زنم! قطع میکنم. همه چیز انقدر سریع اتفاق می افته که یادم می ره بهش بگم فقط زنگ زده بودم حالت رو بپرسم!
ده دقیقه بعد زنگ می زنه، من وسط یه کاریم، وقتی میام سه تا میس کال روی موبایلم هست! فرصت جواب دادنش نیست باید برم پایین گزارش بدم! زمان درازی سپری می شه تا بازهم زمان مناسب پیش بیاد بین اون همه شلوغی کاری که فقط زنگ بزنم حالش رو بپرسم !