۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

تو چشمهام نگاه کن!

حالا هی بشینید این کانالهای ماهواره ای غرب زده از خدا بی خبرو نگاه کنید، هی بگید تو این مملکت هیچکی به فکر ما نیست. همین خود من بهم ثابت شده که این رادیو تلویزیون زحمتکش ما چقدر به فکر روحیه و روان ماست ، ثابت شده ها واقعی
من هی می شستم ، خدا از سر تقصیرات من بگذره البته، این کانالهای غرب زده رو نگاه می کردم. هی همش توش از این فیلمهای نشون می داد که دختره پاک و صاف و ساده که عاشق یه پسر صاف و پاک ساده و خوشتیپ بوده، یکم با تلاش و کوشش و اینا به عشقش می رسه بعد هی این دوتا هم رو بغل می کردن و هی باعث بیشتر شدن دپریشن من می شدن .
تا اینکه یکدفعه خدا زد پَس کله ام و تو مهمونی نشستم این سریالهای وطنی رو دیدن که به قول نوید کار زیبا! فکر کن وقتی می بینی یه دختری وجود داره پاک و ساده و عاشق که باباش یه غول بی شاخ و دوم پولدار،زورگوئه که از خونه به خاطر اینکه اون پسره رو دوست داره می ندازتش بیرون، بعدشم پسره یک موجود احمق الاغ بی معرفتیه که ولش می کنه و می ره و نقششم می ده به دوستش ( یعنی دوست n سالشم بهش خیانت می کنه) و بعد تازش این دختر پاک و ساده و خوب رو تو یه خونه قدیمی بی درو پیکر، تنهایی ول می کنن و نامزد همچنان الاغشم که تا دیروز عاشق بوده هم موبایلش هی خاموشه و ته حرفی که می زنه اینه که "تو چشمهات دیگه اونی نیست که من یادم می یاد" خب معلومه که به هر وضعیت مزخرفی هم که خودت داشته باشی 100% امیدوار می شی ، که خوشحال هم می شی و یه دور نماز شکر هم به جا می یاری که ای ول هنوز شکل این دختر بیچاره معصوم نشدی.
خداییش روحیه آدم همچی عالی میشه این سریال ها رو می بینه، اما می خوام ببینم نویسنده این متن های فیلمنامه چقدر مازوخیسم داشته برای تولید یک چنین ملغمه ای از بدبختی و بیچارگی، نه خداییش چقدر؟
به هر حال که آدم شاداب می شه اینارو می بینه!

۵ نظر:

زیتون گفت...

کاملا درست می گی. مزخرف ترین سریال سالهای اخیره. حیف اون دوبلور خوش صدا که اومده تو این سریال بازی کرده. همه ش یا داره آبمیوه می خوره یا چنگال می زنه به سالاد.حتی با زنش ارتباط کلامی و روحی نداره(اصلا برای چی زن گرفته مردک)
حیف بهناز جعفری...
من همه ش به لعیا و شوهر و خواهر شوهر مکتبی ش نگاه می کنم می گم آخه اینا چیشون نرماله؟
حیف چشمها و اعصاب نازنین ما:)

زنده باد غذای خوشمزه گفت...

خدا را شکر که اصلا از وجود این سریال تا قبل از این خبر نداشتم

فیروزه گفت...

ای بابا این جوری نبود قصه اش که!پسره که همون داماد بود سر مجلس عروسی فرار می کنه و عروسه ضایع میشه و باباهه رو می دزدنو اینا!!برادره رو می ندازن زندانو!نوزاده و هم زرتو زرت مریض میشد و ...
مصیبتش زیاد بود،بقیه شو یادم نمیاد!

علی گفت...

اینی که گفتی یوزارسیف بود یا جومونگ؟

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

خداییش زیتون آدم فکر می کنه واقعا بدتر از این هم می شه؟ البته فکر کنم می شه، اگه دست این نویسنده ها باشه! بعد قسمت فجیعش باسیه من لزوم دیدنش تو مهمونی های افطاره که دیگه هیچ راه فراریم نداری همه هم سیخ این سریالن که وایی خیلی قشنگه بابا، درس زندگیه!

آقا احمد واقعا برو یه نماز شکر اساسی بزار که گزارت نیوفتاده!

بعد فیروزه اینا که گفتی همین سریاله؟ خداییش پس من قسمت خوبه رو دیدم!

علی شما خودت رو ناراحت نکن!

این بلاگر احمق Reply نداره من مجبورم اینطوری جواب بدم