۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

I can Kill uuuuuuuuuuuuuu

تصور کن ساعت 10:00 شبه. تصور کن تو با دوستت زیر پل پارک وی سر اتوبان چمران وایسادین، اونورتر هم یه سری آدم دیگه وایسادن منتظر تاکسی باسیه هفت تیر و نوبنیاد و اینا! تو و دوستت اینجا از هم جدا می شین، به خاطر همین وایسادین و دارین آخرین حرفها رو با هم می زنین، خب مشخصا دارین می خندین و بلند بلند و با هیجان حرف می زنید! بعد یه هو یک عدد پسره گنده با کولی و بندو بساط و موهای فرفری و هدفونی که از گوشش در اورده و آویزونه، کنارتون سبز می شه! مردک (پسرک، خرس گنده،...) یه هو می پره وسط حرف ما و می گه : من شمارو این موقع شب، توی خیابون می بینم نگرانتون می شم! ارازل اوباش هستن، ممکنه اذیتتون کنن، اگه لازمه من تا جایی به عنوان بادی گارد همراهتون بیام!! من و دوستم با هم: نخیر لازم نیست!
یکم که دور می شه ، من و دوستم که کلا فراموش کردیم داشتیم چی می گفتیم، به هم می گیم خب بریم دیگه، من چون اصولا ترسو ترم بخصوص تو شب، یعنی همین یه خورده شجاعتم دیگه تا حالا پریده، یه عدد ماشین دربست می گیرم و مسیر 500 تومنی رو 4000 تومن پیاده میشم، دوستم هم که شجاع تره سریع می ره اونور خیابون که سوار ماشین بشه، تند و سریع حرکت می کنیم.
5 دقیقه بعد به دوستم زنگ می زنم، سوار ماشین شده و مشکلی نداره! تازه یه کم نفس راحت می کشم! تازه یادم می یوفته درست خدافظی نکردیم و امانتیش که گذوشته بود پیش من ، پیش من موند!
حالا خداییش خودتون قضاوت کنید، شما موجودات دوپای مذکر:
حقتون نیست آدم بگیرتتون، تیکه تیکه کنه، هر تیکه رو بزاره سر یه کوه و آتیش بزنه! آخه چرا شماها انقدر از خودراضی و پررو و از خود متشکر و از خود هزارتا چیز دیگه هستین، که فکر می کنین هر وقت با هر مسلک و مرامی می تونید بیایید و مزاحم بشین؟ حالا یه مدلتون که بی اجازه و با پررویی ، یه مدل جدیدتونم اینطوری بادی گاردی، مردک واقعا شکل بادی گاردها بود! آخه تو قیافه های ما رگه هایی از ترس بود؟ کسی مزاحم شده بود که ما درخواست کمک کنیم؟ حالا باهاشونم حرف بزنی می گن وااا بیچاره! چقدر تو خشنی خب، فمنیست!
خداییش می خوام بدونم اگه واقعا ما اونجا دچار مشکلی شده بودیم و کمک می خواستیم کسی می یومد کمک؟ یا همه وایمیسادن برو بر ما رو نگاه می کردن!
خداییش خونم رو این موجودات به جوش میارن!
اووففففففففففففففف
فعلا می رم کیش یکم تمدد اعصاب بکنم از دست این موجود دوپا!

۴ نظر:

سیدعلی موسوی گفت...

سلام. خوبی؟

من هم برنامه نویسم خوشحال میشم بهم سر بزنی. راستی لینکت کردم دوست داشتی تو هم منو لینک کن.
امیدوارم دوستیمون ادامه داشته باشه.

علی گفت...

چه کامنت دوست داشتنی داده این سید علی ها!! چه قدر به پستت می‌آد!!

فیروزه گفت...

یعنی اعتماد به نفسا!اعتماد بنفس!یعنی این اعتماد به نفسشون لایه ازن رو سوراخ کرده!

سیدعلی موسوی گفت...

عجبا!!!! خدا نکنه یکی نظر بده، حالا یه نظر دادیم هااااا :D
مگه چشه؟