۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

زخودکامی

انتقام واژه اعجاب انگیزیه. ترکیبی از قدرت و شهوت با هم. لذت بخشی زیادی داره که سالها بلکه قرنهاست آدمها رو درگیر خودش کرده. همنجوری که میشه هم رده با عشق نفرت رو قرارداد، هم رده با دوست داشتن هم انتقام گرفتن قرار می گیره. در واقع نفرت تنها یه بذره یه حس کوچیک تو گوشه ای از ذهن که رشدش به کمک حس تخیل آدمی زاد امکان پذیره، با فکر به انتقام گرفتن این تک سلول نفرت تکثیر می شه و آروم آروم تو رگهای ذهن و بدن منتشر می شه .
مزه مزه کردن انتقام گرفتن تو لحظه لحظه های فانتزی نفرت، یکی از لذت بخش ترین تکه های زندگی رو می تونه بسازه. وقتی که داری با خودت دوره می کنی چه طوری گردنش رو توی دستهات گرفتی یا وقتی داری نگاه التماس آمیزش رو تو لحظه خردشدن تجسم می کنی، همه در واقع قسمتی از ارضاء کردن و لذت بردن ذاتی آدمی زاد رو شامل می شه.و خب شاید این عجیب باشه اما همونقدر که انسانها لذت بردن رو در شادی و خوشحالی می دونن، رنج کشیدن و رنج دادن هم می تونه رویه دیگه ای از لذت بخشیدن تو زندگی باشه. در واقع عشق و نفرت مثل خون تمییز و کثیف توی بدن می مونن. هردو یک سیستم رو دارن و هردو از یک منبع سرچشمه می گیرن فقط یکی به سمت بالا می رو یکی به سمت پایین.
و شاید باسیه همینه که گفتن فاصله عشق و نفرت یک مرز باریکه. چون در واقع هر دو از یک جنسن اما تو یکی خودخواهی ذاتی انسان درجه کمتری داره و تو یکی درجه بیشتر. هروقت توی عشق دُز خودخواهیت رو ببری بالا به سمت نفرت سوقش می دی و برعکس. مقدار تغییر این دُز انقدر می تونه کم باشه که شاید تا سالیان دراز نفهمی که کی مرز عشق و رد کردی و به نفرت رسیدی. و به جای عشق ورزیدن این انتقام گرفتنه که داری هر شب با خودت دوره می کنی!
درسته که نفرت و انتقام گرفتن چهره زشت انسانی رو به بدترین وجه ممکن آشکار می کنه. اما در واقع نیمه تکمیلی ذهنیت بشر رو شامل می شه. بدون خون های کثیف نمی شه زنده موند، هرچقدر هم که کثیف و دوست نداشتنی باشن. چه تاکید بیش از اندازه و پرورش نفرت می تونه انسان رو پست تر از هر موجود خونخواری بکنه اما نادیده گرفتن و از بین بردنش هم ( کاری که سالیان سال جوامع بشری با ابزارهایی مثل دین و صلاح اجتماع سعی در انجام دادن اون داشتن ) می تونه صرفا آتیش زیر خاکستری باشه، آماده برای یهو جهش زدن این مارافعی خفته!
در نیتجه تنها شناخت و پرورش درست هر میلی و استفاده از تواناییهای اون در جهت مناسبه که سعادت بشر رو در برداره.

خب این چندتا پاراگراف رو اینجا با این کلمات بلغور کردم که بگم برای موفق شدن توی مسیر شناخت وپرورش درست، آدم هم احتیاج به یک جهش دهنده احساسات داره و هم احتیاج به یک تربیت کننده و کلا خیلی زیاد باید شانس بیاری که هر دوی اونها رو کنار هم داشته باشی. بخصوص یک تربیت کننده درست و حسابی داشته باشی که بدونه کجا باید سفت و سخت وایسه و حتی اگه شده تا پای اذیت کردن و ناراحت شدنت پیش بره اما حرف درست رو بهت بزنه.
حرف درستی که شاید دو روز طول بکشه تا بتونی از پس همه اون ناراحتی ها بکشیش بیرون و بفهمیش. و اینکه هر آدمی در لحظه های از زندگیش احتیاج داره که وایسه و تو گوشی بخوره و گریه اش رو بکنه تا بفهمه ارزش بزرگ شدن و درست شدن چقدره!
بعد اونوقته که شاید حتی اونقدر بزرگ بشه که بتونه تلفن و برداره واز آدمها معذرت خواهی بکنه برای بچه بودنش.
شاید...

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند کان رازی کزو سازند محفلها

۴ نظر:

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

وقتی یه پستی تو 24 ساعت اول هیچ کامنتی نداشته باشه. یعنی یه مشکلی داره
یا زیادی شخصیه، یا زیادی سنگینه که در هر صورت ملت به این نتیجه رسیدن که بخونن و برن و هیچی نگن !
یه جورایی یعنی می ترسن که نظری بگن

لیلا گفت...

من کلا نظرم فرق داره با اینی که می گی. واقعیت اینه که وبلاگ نویسا دچار یه بیماری مسری هستن به نام "همه باهم" . یعنی یه مدت یا همه با هم کامنت گذاشتنشون میاد، یه مدت هم، همه با هم کامنت گذاشتنشون نمیاد.

بهادر گفت...

"بدون خون های کثیف نمی شه زنده موند"
نميدونم اين جمله رو از خودت گفتی یا نه،،،ولی جمله معروفه وِيرژيل در کتاب انه ایده،،،از زبان شیطان داستان

يک انسان گفت...

حس حسادتم رو بر انگیخته کردی!
هیچوقت انتقام رو نداشتم که بتونم ازش لذت ببرم! در عوضش همیشه از ذجر کشیدن لذت بردم!