۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

روز هیجان انگیز

چند وقت پیش ها، یعنی خیلی وقت پیشها اون موقع که به قول لیلا هنوز بزرگ نشده بودیم و همه وبلاگ هاشون سرجاش سورومورو گنده بود. یادمه یه بازی بود برای عشق و اینجور چیزها که هرکی یه نامه عاشقانه بنویسه، یه چیزی تو این مایه ها، بعد من هم یه چیزی نوشته بودم که یادم نیست اما کامنت علی زیرش یادمه که نوشته بود تو بلفطره یه عاشق کلاسیک هستی ! از اون حرفها بود که تو ذهنم موند و خب درست هم بود . من کلا آدم کلاسیکیم! به خاطر همین از همون وسط های راهنمایی که از بروبچ شَر و شور مدرسه که دوست پسر داشتن و کارهای عجیب غریب می کردن، کارهایی که نه اون موقع نه حتی سالها بعدش به مخیله من خطور نمی کرد، روز valentine رو یاد گرفتیم ، دوستش داشتم. روزی که تو همه ی دنیا رسم بودو برای عشقت کادو می خری. کلن چون برای دختر راهنمایی رویایی اون سالها عشق قشنگ ترین مفهومی بود که می شناخت هر چیزی مربوط به اون هم جالب و هیجان انگیز بود. سالها از اون موقع که همه چی مخفیانه و زیر زمینی بود گذشت و 10 سال بعد وقتی من تازه سال اول دانشگاه بودم و هیجانات اونرو زها رو میگذروندم. اوج باز شدن تمدن های دیگه به این کشور بود و خب چه چیزی جالب تر از روز عشق، پس یهو مغازه ها وسط های بهمن شروع کردن به آوردن قلب های بزرگ و عروسک های قرمز گوگوری مگوری. یادمه اون سالها این خرسهای پشمالوی me to you خیلی مد بود با اون کف پاهاشون که روش نوشته بود i love you . جالب ترین صحنه ها رو می تونستی توی بازار تجریش ببینی وقتی دختر ها و پسرها تو گروهای دوتایی جدا جدا می رفتن و کادوهای برزگ و کوچیکشون رو برای عشقاشون می خریدم یادمه یه دختره توی تجریش یه جعبه به چه گندگی تو دستش بود وبا دوستش داشت راه می رفت و تعریف میکرد که 30 هزار تومن کادو ریخته تو این جعبه و من دوستم از پشت سرش می رفتیم و فکر می خندیدیم که اا فکر کن عجب آدمی ! 30 تومن اون سال خیلی پول بود. و خب اون سال یادمه دوستم که کلی آدم روشنفکری بود وقتی دید ما تو این بازار کادو دادن و کادو گرفتن داره کلمون بی کلاه می مونه یه تئوری برای خودش اختراع کرد که لزومی نداره آدم حتما به دوست پسرش کادو بده و بگیره که بلکه می تونه به دوستش کادو بده و بگیره. در نتیجه اون تو روز valentine یه کارت برام درست کرد و فکر کنم با یه بسته شکلات و یه کادوی دیگه اون روز من رو سوپرایز کرد. توی سالهای بعدش هم من این تئوری رو حفظ کردم و چون همیشه خانم های مجردی که تو روز valentine احتیا ج به کادو دارن دورو برم زیاد بود، مشکل خاصی تو ردو بدل کردن کادو نداشتم. اما خب این کادو ها هیچ وقت شامل جعبه های بزرگ و قلب های قرمز نمی شد. و من با اینکه بزرگ شدم و تو طول این سالها از آدمهای مختلف دوست داشتنی زیادی روز عشق کادو گرفتم ، اما همچنان ته دلم یه دختر کوچلوی موفرفری نشسته بود که دلش یه کادوی قرمز valentine می خواست.
باسیه همین وقتی هفته پیش عمه جانم اومد خونمون و با خودش یه جعبه بامزه اورد این شکلی


ووقتی بازش کردم با یک عالمه چیز هیجان انگیز توش روبرو شدم که شامل همه المان های یک کادوی روز valentine بود واقعا ذوق کردم. از اونشب که این کادوی هیجان انگیز رو از عمه جان گرفتم هنوز مخلفاتش رو در نیوردم، یعنی در آوردم و هی دوباره گذشتمشون سر جاش! واقعا داشتن یک عدد عمه هیجان انگیز مدرن که دوستت هم داشته باشه ، بهترین چیزیه که می تونی تو روز عشق به خودت یاد آوری کنی. اینکه زندگی بالا پایین زیاد داره اما داشتن آدمهای ساده اما دوست داشتنی توی زندگیه که زندگی رو جالب می کنه. باسیه همین فکر کنم روز عشق یعنی قدر خودتون رو و اطرافیانتون رو بدونین. زندگی خود دوست داشتنه.
Happy valentines' Day

اینم محتوای اون جعبه هیجان انگیز



۲ نظر:

لیلا گفت...

همه چی کلاسیکش خوبه! عشقای کلاسیک،عاشقای کلاسیک، رسمای کلاسیک. حتی کامنت هم کامنتای کلاسیک:)

Unknown گفت...

سلام دوست خاموشم :)
آدرستو تو وبگذرم دیدم و با وجود این که کلا با بلاگ سپات مشکل دارم روش کلیک کردم. لپ تاپم خیلی قدیمیه و جون به لب میشم تا بلاگ سپات رو باز کنم.
وقتی باز شد آه از نهادم بلند شد. نوشته هات خیلی ریزن و منم چشمام خسته. با این حال شروع کردم به خوندن. حتی تنبلیم اومد یه کنترل مثبت بزنم زوم شه اقلا!
خیال کامنت گذاشتنم نداشتم چون سیو شدن نظرات تو بلاگر جدا کشنده اس و خیلی وقته تو وبلاگ دوستان بلاگری نظر نمیدم و این موضوع رو بهشون گفتم.
ولی چی شد؟ نوشته های ریزت رو تا پایین صفحه خوندم! جدا لذت بردم و از شخصیتت خوشم اومد. یه جورایی شبیه شخصیت رویایی منی. نمی دونم رویایی کلمه ی درستیه یا نه؟ منظورم شخصیتیه که اگر مجرد و شاغل بودم می خواستم داشته باشم.
به هر حال لحظات خوبی رو اینجا گذروندم و ازت ممنونم :*)