۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

عشق دوم!

یه bug گنده دادم. از این error ها که روی صفحه یهو ظاهر می شه و پر از حرفهای عجق وجق و آدرسهای طولانیه که هیچی عمرا کسی ازش سر در نیاره. حتی نمی شه توی google کپی اش کرد که search کنی ببینی کسی تاحالا به این برخورده یا نه.
عین اون موقع ها شدم که تو دانشگاه برنامه می نوشتیم. از شب تا صبح تو سر و مغز خودمون می زدیم و یه برنامه می نوشتیم که مثلا ضرب و تقسیم کنه، بعد خوشحال می بردیم پیش استاده که بیا ببین من تونستم. استاده هم اصلا بدون اینکه نگاه کنه چیکار کردی اجراش می کرد و اولین حالت استثنا رو وارد می کردو بنگ برنامه می رفت تودیوار! بعد هم برمی گشت یک لبخند فتوحانه بهت می زد که دیدی هنوز جوجه ای. تو هم لب و لوچه آویزون و شاکی میومدی خونه و هی می زدی تو سر خودت که باز برنامه رو درست کنی که دیگه استاده نتونه بفرستتش قاطی باقالیا اما همیشه خدا هرچی رم حساب کرده بودی، آخرش استاده یه نکته تو چنته داشت که لبخند پیروز مندانش رو بزنه!
خلاصه حالام جریان من و این جناب روانشناس همینه. هرچی من هی خودم رو راست و ریس می کنم و خطاها و استثنا ها رو ، می کشم بیرون و خوشحال و سرحال می رم پیشش که دیدی یاد گرفتم با خودم چه جوری برخورد کنم، جناب در دم از همون خود خوشحالم یک استثنایی رو میکنه که کلا من و می فرسته فضا ، بعدشم که از ش می پرسم خب حالا چیکار کنم، لبخند فاتحانه برای من می زنه که من نمی دونم هرجور خودت راحتی! تازه جنابش اعتراف هم می کنه که بنده بسیار پیشرفت خوبی باسیه ایشون به حساب میام!
در نتیجه من الان نشستم و دارم خودم رو توی آیینه با یه دونه صفحه Error گنده نگاه می کنم. بیچاره خودم کلن هنگ کرده ، هنگ که نه crash کرده . اساسا احتیاج به یک restart جانانه داره . حالا نمی دونم با این error که داده بعد از restart میاد بالا یا نه. اگه تونستم OS اش رو به زور سلام و صلوات بالا بیارم. یه تغییرات اساسی در ساختار برنامه باید بدم. چون اشکال ساختاری اساسی داره و دیگه با یکی دوتا if اینور اونور کردن درست نمی شه . باید یه جاهای رو delete کنم یه جاهایی رو دوباره بنویسم و یه جاهایی رم comment کنم بزارم کنار باسیه بعد تا ببینم چی می شه!
خلاصه که حالا تا این restart بشه و بیاد بالا و من این تغییرات رو بدم و دوباره اجراش کنم و بدمش دست استاد گرام، یکم طول می کشه . شما این یه مدت رو بیخیال این برنامه بشید و با بقیه دوستان خوش باشین تا ما بیایم!
راستی ما رفتیم شمال، نور اونورا، شهر خدایان، بسی بسیار لذت بردیم از رانندگیش و دوستانش و هوا و جوجه هاش. البته ان شاء الله خدا کچل هاش رو بیشتر کنه، آمین!

۴ نظر:

Unknown گفت...

فكر كنم اون كچلا راننده ماشين بودن نه صاحب ماشين مثل سريال رستگاران كه طرف راننده بود ! :‌دي

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

فکر کن دونفر راننده! بعدشم خودشونم به چشم راننده خوب بودن، شما حرص نخور!

علی گفت...

سرد نبود؟

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

نه جانم! عالییی بود هوا! بهشت کامل! جات خالی