۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

فحش دادی؟ خودتی!

وقتی این نوشته رو می خونم ، می دونم چی میگه و دقیقا به خاطرهمینه که من از تعریف "آدم خوبی هستی" متنفرم. یعنی یکی بیاد به من بگه " تو دختر خوبی هستی " ، که آدمها زیاد این رو می گن البته، به خیال خودش هم حرف خوبی زده خب، درست مثل اینه که به من فحش داده. و با اینکه بهم بگه "عجب آدم خسته کننده ی بی خاصیت هستی که تازه دوزاریتم نمی افته که حوصله آدمها رو سر می بری و همش هی می یای به آدمها الکی محبت می کنی". یعنی دختر خوب دقیقا یک چنین معنی رو به ذهن من می رسونه: دختری که هیچ چیز جالب توجهی نداره و فقط خصوصیت مهمش اینه که همش حواسش به آدمهای دیگه است که باسشون چیکار کنه، اونا خوشحال شن. بعد اون آدمها هم بود و نبود اون دختره، براشون فرقی نمی کنه. خوب بودنش بهتر از نبودنشه، کی از بودن کنار یه همچی آدم خوبی، بدش میاد؟ اما اون آدمه هیچ وقت آدم اوله نیست، همیشه در رده های دوم سومه، خوبه باشه اما نبودنش هم خیلی وحشتناک و بد نیست، دنیا پره از این آدمها!
بعد تو، تویی که یه دور من اینارو برات توضیح دادم، تازه با کلی احساسات ناراحت کننده ای که ازم بروز می کنه. و کلی اومدی درک و چی و چی کردی. بعد من اون همه تلاش کردم ( حالا تلاش هم گیریم که نه، سعی که کردم، هان؟) که اون دختر خوبه نباشم، که فقط خوبه، هیچ چیز خاصی نداره، فقط به درد این می خوره که آخر هفته ها یه چند ساعتی بری باش بیرون حال کنی، یا وقتی کاری داری و کارت گیر کرده باشه که کمکت کنه، یا اینکه تو مهمونی های دوستات با خودت اینور اونور ببریش و همه انگشت به دهن بمونن که وای عجب دختر خوبی گیرت اومده! اما اون دختره خاصه نیست که تو دور هم جمع شدنهای پسرونه دوستانت دربارش با احترام با بقیه حرف بزنی، اونی که می خوای همه جوره داشته باشی نیست! هان من باسیه اون تلاش کردم!
بعد اومدی آخره ماجرا باسیه اینکه همه چیزو خوب و خوش تموم کنی، یه جایزه خوب هم بهم بدی و کلی هم حال بدی ، بهم می گی : " تو دختر خوبی هستی!"
می دونی نمی دونم از کدوممون بیشتر لجم می گیره، از تویی که کلا من رو نگرفتی یا از خودم که همچنان دختر خوبه بودم و اونجائیکه این حرف و آخر ماجرا زدی یه چار پنج تا فحش آبدار ( که ته ته فحش های من بیشعوره) بهت ندادم که یادت بمونه هیچ وقت هیچ وقت به هیچ دختری که باهاش تو رابطه بودی نگی :" تو دختر خوبی هستی ..."

می دونین، ( اینجا منظورم به شما خواننده های گرامه) این ماجرای دختر خوب بودن من، با همه خصوصیاتی که بالا شرحش رو دادم، ماجرای طولانیه و موضوع متنفر بودن من از این حالت هم ماجرای طولانیه دیگه . اما من همیشه از دخترهایی که اصلا خوب نیستن، پسرها رو بلدن چه جوری آچمز کنن، می تونن چندتا رو با هم داری کنن، از همه سواری می گیرن و آخر سر هم هیچی به هیچ کسی ندادن، به شدت خوشم میاد! حالا کی من اونجوری بشم، خدا داند!

همین!

۱ نظر:

Reza !!!! گفت...

سواری گرفتن خودش سورای دادنه ... سورای بگیری همینجا سواری می گیری ...

هر چقدر بدت بیاد من بازم میگم . تو دختر خوبی هستی ... منظور من و میدونم می گیری . بهترین دختری بودی که تو زندگیم دیدم. حالا تو آزادی هر چی دلت میخواد به من بگی