۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

می رن آدمها از اونا فقط خاطره هاشون ، به جا می مونه

باید مثل امشبی اتفاق بیوفته تا به خودت ببالی به خاطر اون روزی که تصمیم گرفتی، خطر کنی و بری با آدم جدیدی که فکر می کردی خوبه دوست بشی، به اینکه خوب رفتار کردی تا اون آدم خوبه تورو به عنوان دوست انتخاب کرد و تورو به دوستهاش معرفی کرد. که بازهم خوب رفتار کردی تا شدی دوست صمیمی آدمهای خوبی که شب های جمعه میان هوای دونفرشون رو با تو قسمت کنن، تازه به عنوان کادو برات یکی از بامزه ترین عروسکهای دختر دنیا یعنی Mini Mouse رو بیارن.
عاشق سوپرایز شدن های اینطوریم، قرارهای یهویی که زنگ بزنن و بگن الان داریم میایم پیشت. عاشق این آدمهای خوبه زندگیم هستم، این آدمهای راحتی که می تونی بشینی ساعتها باهاشون از عجیب ترین دغدغه های ذهنت و زندگیت بگی و بلدن درست گوش بدن، درست نظر بدن، درست مخالفت کنن و خلاصه درست می فهمنت. اونوقته که میشه باهاشون نشست یک ساعتی وسط فست فوت جلوی پارک و نظرهای فضایی داد و سیب زمینی خورد و لذت برد و ناراحت شد که چه زود گذشت.
داشتن یک چنین آدمهایی توی زندگیه که زندگی رو دوست داشتنی می کنه، دلت همیشه گرمه که هستن آدمهایی که دوستت دارن و دوستشون داری. مرسی بازهم به خاطر انقدر خوب بودنتون.

این خود خانموشونه

۶ نظر:

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

یعنی کلا معلومه عادت ندارین من اینجا مثبت حرف بزنم و تعریف کنم، همون از پست بعدی غر می زنم! ;)

علي گفت...

عادت كه داريم، وقت نداريم، حس بيشتر از فيد ريدر رو هم نداريم! ( يا همين باز كردن پيج و كامنت دادن رو، فكر كنم مي دوني كه يه سري آدم هستند كه تحت هر شرايطي نوشته هاتو مي خونند، منتها تحت هر شرايطي كامنت نمي ذارن! هممممم؟!)

Unknown گفت...

بابا يه مطلب جديد بنويس ديگه!!!

Unknown گفت...

بابا يه مطلب جديد بنويس ديگه!!!

Unknown گفت...

بابا يه مطلب جديد بنويس ديگه!!!

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.