۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

من! تو....

وقتی داد می زنی، حالم بهم می خوره! اصلا مهم نیست که کی بودی و کی می تونی بشی، فقط من رو توی خودم فرو می بری و مجبورم می کنی که فراموش کنم که چقدر دوستت دارم. من هی بیشتر سعی می کنم به این فکر بچسبم که تو چه آدم خوبی بودی و تو هی صدات رو بلند می کنی و بیشتر من رو از این فکر دور می کنی. و این تلاش بیهوده ای که من و تو شروع می کنیم فقط مارو خسته می کنه. در نهایت هردو از معرکه به در می شیم، من بیخیال فکرهای خوبم می شم و تو بیخیال تغییر دادن من!
کاش مغزم دگمه Shift+Del داشت اونوقت من همه اون حرفهای وحشتناکی که با صدای بلند بهم گفتی و با فشار توی مغزم Save کردی رو از توی فایلهای حرفهای تو Select می کردم و دگمه رو می زدم و دوباره زندگی رو شروع می کردم. اما خدا دگمه Shift رو برداشته و فقط می شه Del کرد. باسیه همینه که من فردا صبح می تونم پاشم وزندگی رو شروع کنم چون شب قبلش با معذرت خواهی هات سیستم عامل قلبم اتوماتیک حرفهات رو از مغزم پاک کرده اما فقط رفتن تو Recycle Bin!
می دونی اما اشکال کار کجاست! اینکه مغزم هم سیستم عامل جداگانه ای داره که نسبت به حرکت های قلبم حساسه! نمی تونه جلوش رو بگیره اما به جاش هر دفعه که قلبم حرفهات و پاک می کنه، مغزم روی قلبم یه برنامه رو اجرا می کنه ! این برنامه اسمش "دلایل دوست نداشتن توئه!" می گرده و تعداد فایلهایی که توی قلبم به نام تو ثبت شده رو پیدا می کنه و اونها رو خراب می کنه.البته نه همشون رو بلکه تعداد مشخصی رو که نسبت مستقیم به تعداد فایلهای پاک شده توسط قلب داره.
می دونی چی می شه ؟ هر دفعه بعد از همه اون سرو صداهای وحشتناک تو با حرفهات و با کارات من میخ هایی که وارد روحم کردی رو در میارم اما در واقع جای همشون اون تو مونده و هنوز هم روشی برای پر کردنشون اختراع نشده.
می ترسم یه روزی تو کشمکش بین من و تو وقتی دارم سعی می کنم یاد خودم بیارم چقدر دوستت دارم، دیگه فایلی پیدا نکنم که بخوام تو مغزم Load کنم. اونروز بنظر تو می تونم به بلندی خودت سرت داد بکشم و تمام کارهای بدت رو به روت بیارم؟
فکر کنم باید تمومش کنی روح من دیگه جایی برای یه سوراخ جدید نداره، فقط بس کن!

هیچ نظری موجود نیست: